حدودا ۱۳_۱۲روز است 《وقتی نیچه گریست》دارد در خانه خاک میخورد،مدام از ان کتاب بیجان زرشکی رنگ به شیوه اسکلانه ای فرار میکنم:(

نمی دانم چرا ،ازش خیلی میترسم.

من همیشه از کتاب ها میترسیدم،حتی وقتی شعر یار مهربان را در دبستان می خواندم ازشان میترسیدم:/احساس خوبی نمیدهند ،یک جوری هایی زیادی میدانند ،بعضی هایشان خیلی کامل اند باعث حسادتم میشوند:/ ،یک تکه کاغذ بی احساس که رویش احساسات را مینویسند و بعد میتواند مثل ویسکی سرت را گرم کند.برای من یکی حتی یخ هم به سردی کاغذ نیست،ولی این دیگر کتاب خیلی مغزم را رم داده

داشتم گوه میخوردم.

گفتم میترسم ازش،فکر میکنم زیادی برایم سنگین است ،حس میکنم نمی توانم درکش کنم ،خارج از توانم است نمی فهممش ،حتی از نگاهم را از جلدش را هم میم،وقتی در دست میگیرم انگار جسد یک بیگانه فضایی را نگه داشته ام همان قدر گنگ .

هروقت فکر میکنم که حداقل ورقش بزنم خاطره ی پدران و پسران تورگنیف برایم زنده میشود.البته ان موقع ۱۳_۱۴سالم بیشتر نبود که پدران و پسران را از کتابخانه عمومی گرفته بودم و خرکیف وار از لحظه رسیدن به خانه مشغول خواندن شدم،مدت زیادی در پی ان کتاب سگدو زده بودم و اشتیاق کورم کرده بود .طولی نکشید که بعد از ۱۰_۱۱صفحه خسته شدم و گرفتم خوابیدم برای چندین ساعت.وقتی بیدار شدم دوباره خواندم . میخواندم ولی سنگین بودتحت فشار روانی وحشتناکی گذاشته بودم،درک ان همه عصیان و نظر های جدید برای مغز رشد نکرده و ناقصم خیلی سنگین بود حدود سه هفته ای انقدر به این جنون ادامه دادم تا سیم بکسل هم پاره شد و نیمه های کتاب با مغزی اشفته و اعتماد به نفس مرده رفتم کتاب را پس دادم :/هنوز هم از ان کتاب میترسم،دارم برای خواندن دوباره اش بال بال میزنم شاید چند سال دیگر دوباره بخوانمش ولی حالا به اندازه کافی اشوبم نمیخواهم دیگر ان هم اضافه شود،بعضی وقت ها باورم نمیشود از ۳۰_۴۰صفحه کتاب فقط این صحنه احمقانه یادم است :

پسرک گفت :

+قورباغه را میخواهی چکار؟

ان شخص نهیلیست که اسمش را هم یادم نیست گفت:

+به تو میگویم بچه ،قورباغه را له خواهم کرد،ان را له خواهم کرد تا (این جایش را یادم نیست).چون تو هم قورباغه ی بزرگی هستی!

همین را میدانم از این کتاب و داستان معشوقه ی عموی طرف ! همین ها! :(

بدترین کابوس من این است که کتابی را که خوانده ام فراموش کنم ولی انقدر این ماجرا برایم گران تمام شده که همه چیزش از ذهنم رفته:(

نه میخواهم فرار کنم و نه میدانم مغز تحلیل این کتاب را دارم یا نه؟اگر دوباره اعتماد به نفسم به فاک برود چه؟

بحران فکری تخمی تر از این تابحال نداشته ام!


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

ایران مارکت سنتر تعمیرات موبایل آنلاین دکتر مهران سلیمان‌ها Gretchen منبع کویل دار حافظه درخشان